توضیحات کتاب
كتاب داستاهاي كوتاه ملانصر الدين : وقتي ملا پولش تمام شد فكر كرد كه بايد در مخارج صرفه جويي كند . سپس قرار گذاشت كه اول از جو روزانه خرش مقداري كم كند و هر روز يك مشت از جيره روزانه حيوان كم كرد تا جايي كه خوراكش به علف و كاه رسيد و بيچاره حيوان زبان بسته هرروز ضعيف تر ميشد تا آنكه روزي خر بدبخت جان سپرد و از رنج و گرسنگي خلاص شد . ملا كه چنين ديد گفت : بيجاره خوب به رياضت كشيدن عادت كرده بودي ، اما اجل مهلتت نداد